دلنوازان قیمت : 250000 ریال
محراب آرنجهایش را بروی هردو زانو تکیه داد و پنجههای درهم قلاب شده اش را مقابل صورتش گرفت وچند لحظهای همان حال ماند اما باز بیقرار ونا آرام بروی مبل جا به جا شد کمی صاف ترازقبل نشست و به نوبت کف کفشهایش را به زمین زد درهیچ حالتی از نشستن دوام نیاورد بی اراده ازجا کنده شد وبنای قدم زدن را درطول دفترش گذاشت خودش را به کنار پنجره رساند پرده راکناری زد به یکباره انبوهی ازنوروگرما به داخل اتاق تابید پاکت سیگارش را ازروی میزبرداشت وسیگاری ازآن بیرون کشید با شعلهی فندکش آن را روشن کرد با خشم پک محکمی برآن زد ودودش را بیرون فرستاد فرزاد از همانجائی که نشسته بود او را زیر نظر داشت با لحن آرامی بطوریکه از شدت عصبانیت او بکاهد گفت :
-محراب گمونم کمرهمت بستی خودتوبه کشتن بدی نه ؟ توی این نیم ساعته این هفتمین سیگاری
که روشن میکنی هیچ حواست هست ؟
محراب ازشدت عصبانیت ضربان وار رگهای شقیقه اش میزد چشمانش سرخ و به خون نشسته بود درتمام مدت عمرش به یاد نداشت تا این حد خشمگین وعصبی شده باشد .
-لعنت به فرانک ! لعنت بهش یه روز نمیذاره من به حال خودم باشم .
فرزاد ازجا پرید و هردو دستش را به علامت متوقف کردن فریاد محراب بلند کرد وگفت :
-آروم باش محراب ! تو چرا انقدر زود ازکوره در میری پسر؟ فرانک فقط یه پیشنهاد داده تو می تونی قبول نکنی .
محراب سعی می کرد تا حد ممکن خونسرد باشد اما صدایش از شدت عصبانیت می لرزید .
مولف: حمیده اکبر جعفری
سال و نوبت چاپ : اول / 1396
قیمت : 250000 ریال
برای سفارش این کتاب تماس حاصل نمایید